راه حلّی برای رفع نگرانی « ادامۀ درمان اضطراب»
یکی دیگر از راههای غلبه بر اضطراب تصویرسازی شرایط اضطرابزا میباشد. افرادی که درباره شرایط و موقعیتهای خاصی اضطراب دارند، تصویرهای منفی دقیقی از آن موقعیتها در ذهن خود پروراندهاند. بهطور مثال، شخصی که از غذا خوردن در کنار دیگری اجتناب میکند و یا از سخنرانی در جمع میهراسد تصویرهای واضحی از خراب کاری خود در ذهن دارد که مداوماً آنها را مرور میکند.
در استفاده از روش تصویرسازی مثبت فرد سعی میکند تا تصویری را در ذهن خود خلق کند که او در حالیکه آرامش دارد، بهراحتی در جمع سخن میگوید. برای این کار میتوانید به افرادی که در این موقعیتها آرامش دارند توجه کنید و با آنها صحبت کنید و بپرسید که چگونه بر اضطرابشان غلبه کردهاند. در نهایت بارها تصویر خود را ببینید که در آن موقعیت بهخوبی عمل میکنید.
آنچه یک واقعه را برای ما غیرقابل تحمل میسازد، معنایی است که برای آن واقعه قایل هستیم. زمانی که با همسر خود به چالش بر میخوریم، در صورتی که این چالشها را ناشی از انتحاب ناصحیح خود و در نتیجه آن را یک شکست بدانیم که میتوانستیم از آن اجتناب کنیم، در قیاس با زمانی که این چالشها را قسمتی گریزناپذیر از تجربه زندگی و وسیلهای برای رشد و پیشرفت خود بدانیم، هیجانات و احساسات متفاوتی را تجربه خواهیم کرد. این خود وقایع نیستند که احساس خاصی را در انسان ایجاد میکنند، بلکه معنای وقایع است که احساسات متفاوتی را در انسان ایجاد میکنند. در صورتی که در بیماری خود و یا مرگ عزیزان خود معنایی نیابیم و آن را پوچ و عبث بدانیم، مسلماً دچار اضطراب میشویم، ولکن اگر مرگ را دروازهی حیاتی دیگر بدانیم، آرامش ما را فرا میگیرد.
مهمترین عامل در غلبه بر اضطراب، شناخت و تصحیح تفکرات نادرست است؛ چه که اضطراب بهواسطه شناخت غیرواقعی از خود، دیگران و دنیا بوجود میآید. فردی را تصور کنید که عینکی رنگی بر چشم دارد که با ان همه چیز از جمله تواناییهای خود، نقصهای خود، ارزش خود، ارزش افراد دیگر، اهمیت قضاوت دیگران و احتمال وقوع خطرات را در دنیا بزرگتر و یا کوچکتر و با رنگی از پیش تعیین شده میبیند. او تواناییهای خود را کمتر و خطرات دنیا را بزرگتر، قضاوت افراد دیگر را پر اهمیتتر و ارزش و میزان دوست داشتنی بودن خود را کمتر از حد واقعی در نظر میگیرد. این فرد از آنجا که با حقیقت دنیا آنگونه که هست ارتباط برقرار نکرده و تنها با دنیای ذهن خود ارتباط دارد (اگرچه همه تنها با دنیای ذهن خود ارتباط دارند ولی دنیای ذهن گروهی از افراد با واقعیت شباهت دارد که منجر به کارآمد بودن تفکر میشود و شناختهای گروهی دیگر شباهت کمتری با واقعیت دارد که باعث میشود این افکار ناکارآمد باشند.) در تعامل با دنیا دچار مشکل میشود. عینکی را که فرد بر روی چشم دارد را باور مینامیم و در صورتی که باورهای او با حقایق دنیا منطبق نباشد، آن را باورهای نادرست مینامیم.
بنا بر این فرض، در صورتی که افراد باورهای نادرست خود را شناسایی کنند، تعامل آسانتری با دنیای واقعی خواهند داشت. اما باید آگاه باشیم که این افراد از کودکی دنیا را تنها از پشت عینکهای رنگی خود به نظاره نشستهاند، بنابراین قانع کردن آنها به اینکه دنیا بهگونه دیگری است و یا حداقل آنکه دیگران دنیا را بهگونه دیگری میبینند آسان نمیباشد. افراد باور ندارند که باورهای اشتباهی دارند که آنها را دچار اضطراب، افسردگی، وسواس و … میکند. آنها خود را نه تنها واقعبین میدانند بلکه بر دیگران خرده گرفته و ایشان را بیخیال، بیفکر بدون دور اندیشی فرض میکنند.
اگر فرد تلاش کند میتواند در درجه نخست باورهای نادرست خود را شناسایی کرده و آنها را با باورهای سازندهتری که مطابق با واقعیت است جایگزین کند تا بدینوسیله تعامل سازندهتری با خود دیگران و دنیا برقرار کند. روانشناسان با تحقیق بر روی تفکرات افراد مضطرب و افسرده افکار مشترک ناکارآمدی را در آنها کشف کردهاند که از جمله در ذیل به مهمترین آنها اشاره میشود.
۱. من شایسته آن نیستم که آنچه را میخواهم، داشته باشم.
۲. من همیشه باید خوب بهنظر برسم و رفتار خوبی به نمایش بگذارم. هیچ اشتباهی نباید انجام دهم.
۳. من قربانی شرایط بیرونی هستم و هیچ قدرتی ندارم.
۴. زندگی پر از اتفاقات بد است و اگر لحظهای حواست به آن نباشد، دچار مصیبت بدی خواهی شد.
۵. باید نگران باشم تا نگرانی از بین برود. اگر خوشحال و بیخیال باشم، نگرانی اتفاق میافتد.
۶. احساسات و نیازهای من مهم نمیباشند.
۷. نمیتوانم (توان من کمتر از آن است که) با موقعیتهای دشوار مقابله کنم.
۸. دنیای بیرون خطرناک است و تنها آنچه را میشناسم به من امنیت میدهد.
۹. باید دیگران همیشه از من راضی باشند.
۱۰. اگر مردم من واقعی را بشناسند دیگر مرا دوست نخواهند داشت.
۱۱. تنها اگر به موفقیت برسم دیگران من را دوست خواهند داشت.
۱۲. شکست خوردن خیلی وحشتناک است و نمیتوانم آن را تحمل کنم.
۱۳. اگر بگذارم دیگران به من خیلی نزدیک شوند، شاید بخواهند من را کنترل کنند.
۱۴. اگر کسی نباشد که من را دوست داشته باشد، پس من انسان دوست داشتنی نیستم.
افراد بسته به نوع مشکل خود تفکرات نادرست متفاوتی دارند، بهطور مثال، بعضی از این باورها بیشتر منجر به اضطراب و بعضی منجر به افسردگی میشوند. باور شماره ۸ در افراد دارای گذر هراسی و باور شماره ۱۰- ۱۱- ۱۲ اغلب در افراد کمال گرا مشاهد میشود. و همانطور که بیان شد افراد از وجود این باورهای نادرست در درون خود آگاه نمیباشند و تنها پس از تامل بسیار آنها را در مییابند.
بهترین راهحل برای تصحیح باورهای اشتباه گفتگوی با خود بهصورت آگاهانه است. برای اینکار باید ایتدا باورهای اشتباه خود را شناسایی کرده و سپس آن را با عبارات تأکیدی مثبت و صحیح جایگزین کنیم. همه ما همواره در حال گفتگو با خود هستیم و این گفتگو بهطور اتوماتیک در ما صورت میگیرد، ولی چنان به آن عادت کرده و خو گرفتهایم که متوجه وقوع آن در خود نمیباشیم. ولکن این گفتگوها تأثیر خود را بر روی هیجانات و احساسات فرد باقی میگذارد. به دو مثال زیر توجه کنید.
استاد به شما میگوید: دفعه بعد باید در کلاس کنفرانس بدهید. از همان لحظه شنیدن این خبر دچار اضطراب میشوید. چرا؟ مسلماً گفتگوهایی از این جمله در شما در جریان است: اوه، از پس آن بر نمیآیی، باز خراب میکنی، حواست باشد طوری آماده شوی که هیچ اشتباهی هرچند کوچک هم نکنی، چقدر بد میشود اگر خراب کنی، اگر از پس آن بر نیایی چه؟ و …
اینها افکاری است که از کودکی بسیار شنیدهایم و در وجود ما رخنه کرده است و حال خود اینها را بارها در طی روز به خود میگوییم. افکاری مانند: نکن، نمیتوانی، چه میشود اگر، مواظب باش و … .
در عین حال در درون همه ما جنبه سالمی وجود دارد که در پی رشد و ترمیم خود است. باید اجازه بدهیم این دو جنبه وجود که یکی نماینده باورهای منفی و دیگری نماینده باورهای مثبت است، با یکدیگر گفتگو کنند. بهطور مثال:
بابک مضطرب: بایستی در امتحان موفق میشدی!
بابک سالم: قرار نیست در هر امتحانی موفق شوم و عدم موفقیت بهمعنای بیارزشی من نمیباشد و من باید شرایط سخت امتحان را نیز در نظر بگیرم.
بابک مضطرب: من کاری به شرایط ندارم! تو در هر صورت باید موفق میشدی زیرا عدم موفقیت تو به معنای ناتوانی تو است. انسان ناتوان را کسی دوست ندارد.
بابک سالم: شکست لازمه پیروزی است. تا شکستی نباشد پیروزی هم وجود ندارد. همه انسانهای موفق کسانی بودهاند که شجاعت شکست خوردن را داشتهاند. حال میتوانم با تجربهای که کسب کردهام احتمال موفقیت خود را افزایش دهم.
این روال گفتگو بین بابک سالم، مضطرب آنقدر ادامه مییابد تا بابک سالم غلبه کند. بهتر است در ابتدا این گفتگو در حضور درمانگر صورت پذیرد تا او نقش بابک سالم را ایفا کند، زیرا در ابتدای کار هنوز جنبه سالم فرد رشد نکرده و به گفتههای بابک سالم اعتقادی ندارد.
در به چالش کشیدن باورهای اشتباه از سوالات ذیل میتوان استفاده کرد:
۱. چه مدرکی دارید که این باور درست است.
۲. آیا این باور، همیشه و بدون استثنا در مورد شما مصداق دارد.
۳. آیا این باور، همه تصویر را در بر میگیرد؟
۴. آیا این باور، حال یا آرامشتان را بهتر میکند؟ اگر آن را حفظ کنم به کجا میرسم؟ آیا این باور من را خوشحال میکند یا ناراحت؟
۵. آیا این باور را خودتان برگزیدید یا ناشی از بزرگ شدن در خانوادهتان است؟
حال که باورهای اشتباه خود را مورد چالش قرار دادیم و به اشتباه بودن آنها پی بردیم، میتوانیم از جملات تأییدی مثبت به جای آنها استفاده کنیم. نمونهای از آنها در ذیل میآید:
۱. هر چالشی، فرصتی برای تجربه و آموختن است.
۲. من فراز و نشیبهای زندگی را میپذیرم.
۳. من خودم را به آن شکلی که هستم، دوست دارم و میپذیرم.
۴. من به اندازه هر کس دیگر شایسته چیزهای خوب هستم.
۵. برای تغییر کردن هرگز دیر نیست.
۶. من سالم، قدرتمند و بهبودپذیر هستم. من همه روزه میتوانم بهتر شوم.
۷. من تعهد میکنم که برای بهتر شدن شرایطم تلاش کنم.
۸. من بدون توجه به عقاید دیگران، به خودم احترام میگذارم.
۹. من سعی میکنم در کنار دیگران، خودم باشم و از خودم بودن احساس راحتی کنم.
۱۰. من حق اشتباه کردن دارم و از اشتباهاتم میآموزم.
۱۱. اشکالی ندارد اگر برای هر مسالهای، راهحلی نداشته باشم و گیر بیفتم.
۱۲. میدانم هیچ کس کامل نیست.
همانطور که بیان شد، باورهای اشتباه در افراد باعث میشود که آنها دچار اضطراب شوند. اما اگر باور داشته باشیم که این باورها اشتباه بوده و با حقایق دنیا مطابقت ندارد، پس چگونه است که پس از مواجهه با دنیای واقعی تصحیح نمیشوند و همچنان در باور فرد، دست نخورده باقی میمانند.
این باورهای اشتباه توسط آنچه ما تحریفات شناختی (فاجعهسازی، فیلتر منفی و …) مینامیم، به بقای خود ادامه میدهند. بهطور مثال، فردی را تصور کنید که باور دارد تنها اگر به موفقیت برسد، دیگران او را دوست خواهند داشت. این فرد حداقل دارای تحریفات شناختی فیلتر منفی و تحریف شناختی همه یا هیچ است. او با تحریف شناختی فیلتر منفی هرگونه شاهدی را که خلاف باور او است از ذهن دور کرده و تنها شواهد اثبات کننده باور خود را در نظر میگیرد. در ضمن، تحریف شناختی همه یا هیچ باعث میشود او موفقیت نسبی در امور را شکست محسوب کرده و در نتیجه همواره خود را شکست خورده و دوست نداشتنی بداند. ذیلاً بهطور مختصر تعدادی از شایعترین تحریفات شناختی در افراد مضطرب را معرفی میکنیم تا پس از آگاهی از وجود آنها در سیستم فکری خود بتوانیم با آنها مقابله کنیم (برای مطالعه دقیقتر به مقاله تحریفات شناختی مراجعه شود).
۱. برنز، دیوید (۱۳۹۲). وقتی اضطراب حمله میکند. مترجم: مهدی قرچهداغی. نشر ذهنآویز.
۲. جی بورن، ادموند (۱۳۹۳). تمرینات عملی برای درمان اضطراب و فوبیا. مترجم: مهدی قرچهداغی. نشر آسیم.
۳. سی وارد، برایان لوک (۱۳۸۸). مدیریت استرس. مترجم: مهدی قرچهداغی. نشر پیکان.
برچسب : نویسنده : aliamirasjodia بازدید : 132