مروری بر مهمترین عناوینِ خطاهای شناختی
افرادی که دارای ترس از پرواز، آسانسور، ارتفاع و … هستند، احتمال وقوع خطر را بیش از اندازه واقعی آن در نظر میگیرند. اگر از آنها سوال کنیم چه مقدار احتمال میدهید که هواپیما یا آسانسور سقوط میکند، احتمال ذهن آنها بسیار بیشتر از میزان واقعی میباشد. مسلماً اگر من تصور کنم در هر بار سوار شدن هواپیما یک درصد احتمال سقوط وجود دارد، بسیار مضطرب خواهم شد؛ ولکن اگر بدانم و باور داشته باشم که هواپیما امنترین وسیله سفر میباشد و احتمال سقوط آن بر اساس شواهد آماری تنها ۱ در ۳۰ میلیون میباشد، این مساله دغدغه من نخواهد شد.
مثال دیگر، صحبت کردن در جمع است. فرد میترسد در جمع دچار لکنت شود و یا بهخوبی صحبت نکند و یا کلمات را فراموش کند. اگر از او بپرسیم چقدر احتمال میدهی در جمع خوب صحبت نکنی، او این احتمال را بسیار زیاد میداند؛ در حالیکه اگر از او بپرسیم تا به حال چند بار این انفاق برای او افتاده است، میگوید نهایتاً سه یا چهار بار و البته توجیهش آن است که چون در جمع زیاد حرف نزده و حواسش بوده است، به این وضع دچار نشده است؛ والا این اتفاق هربار میتواند برای او بیفتد. این اجتناب از صحبت و فرار کردن از صحبت در جمع باعث میشود فکر غلط او هیچ زمانی اصلاح نشود و بر این گمان باقی بماند که تنها چیزی که باعث امنیت خاطر او میشود، اجتناب از صحبت در جمع است و در نتیجه او درک نمیکند که ذهنش احتمال خطر را بیش از اندازه واقعی در نظر میگیرد.
مفهوم فاجعه سازی آن است که فرد فکر میکند در صورتیکه یک اتفاق بد بیفتد، غیرقابلکنترل و غیرقابلجبران است و بهعبارتی دیگر، فاجعهآمیز است. اگر در جمع بد صحبت کنم و دچار لکنت شوم، فاجعهآمیز است. شاید همه ما احتمال آن را بدهیم که شاید در هنگام صحبت در جمع دچار فراموشی شویم، ولی زمانی به اضطراب دچار میشویم که آن را غیرقابلجبران بدانیم. مانند فردی که تلاش میکند در ارتفاع یک متری از سطح زمین تعادل خود را حفظ کند و فردی که در ارتفاع ۱۰۰ متری میخواهد این کار را بکند. مسلماً فرد دوم اضطراب زیادی دارد؛ چه که در صورت اشتباه، نتیجه فاجعهبار خواهد بود. حال فردی را تصور کنید که با بیش برآورد احتمال، احتمال اشتباه صحبت کردن خود را بیش از واقعیت در نظر بگیرد و در ثانی، وقوع آن را فاجعهآمیز بداند، به گمانم میتوان فهمید که چرا این فرد دچار اضطراب میشود.
آنچه سناریوی بالا را تکمیل میکند آن است که فرد توان مقابله خود را در صورت بروز مشکل دستکم میگیرد. او تصور میکند در صورت بروز مشکل یا واقعه بد غیرمنتظره، هیچ کاری از دستش ساخته نیست. بهعبارت ساده، او واقعه بد را بیش از اندازه بزرگ و توان مقابله خود را بیش از اندازه کم در نظر میگیرد. در حالیکه اگر به خاطرات خویش رجوع کند، میبیند زمانهایی بوده است که بهخوبی یک واقعه منفی را مدیریت کرده است، اما خطای شناختی فیلتر منفی باعث میشود تنها خاطرات منفی در ذهن او بزرگ شود و ببیند.
در این خطای شناختی، فرد جنبه منفی یک موقعیت را مورد توجه قرار میدهد و به جنبههای مثبت آن توجهی نمیکند. بهطور مثال، او همواره به دو موردی که در جمع خوب صحبت نکرده (حتی این دو سه مورد نیز میتواند تنها نظر او باشد و دیگران چنین عقیدهای نداشته باشند) تمرکز میکند و موارد متعددی که بهراحتی صحبت کرده است را به حیطه توجه خود راه نمیدهد. معلم پیانوی او از نحوهی پیانو زدن او تعریف میکند و در عین حال به نکتهای نیز اشاره میکند. فرد تنها به آن نکته تمرکز کرده و تعریف و تمجید معلم را تعارف دانسته و پیانو زدن خود را زیر سوال میبرد.
فردی که دارای این تحریف شناختی است، همه چیز را صفر و صد یا سیاه و سفید میبیند. یک خطا یا اشتباه از نظر او بهمعنای بیارزشی کل کار است. این افراد یا باید فلان ماشین، موبایل و … را داشته باشند و یا در غیر اینصورت از خریدن امتناع میکنند. یا باید تمام نکات رژیم را مو به مو رعایت کنند و یا آنکه اگر کوچکترین لغزشی داشتند، کل رژیم خود را زیر سوال میبرند. این افراد اگر در هنگام سخنرانی یا نوازندگی کوچکترین اشتیاهی انجام دهند (که حتی گاهاً تنها فقط خودش متوجه شود)، خود را ناموفق و شکست خورده میدانند. مسلماً چنین استاندارد سطح بالا و سختگیرانهای هر فردی را دچار اضطراب میکند.
بدون شاهد کافی یقین میکنید که واقعیت همان چیزی است که احساس منفی شما بیان میکند. جمله «دلم گواهی نمیدهد» که زیاد نیز میشنویم، مصداق این خطای شناختی است. مثال: احساس میکنم آدم بدی هستم، پس حتماً بد هستم- احساس گناه میکنم، پس حتماً کار بدی انجام دادهام- حس میکنم شکست خورده هستم، حتماً یک شکست خورده هستم- در هنگام سوار شدن به هواپیما خیلی دچار اضطراب شدم، برای هواپیما یک اتفاقی پیش میآید.
متأسفانه کافی است از چندین باری که فرد این نوع استدلال را انجام میدهد، بر حسب تصادف یکبار اتفاق بد همزمان با آن شود؛ او احساس خود را دلیل بر درستی تفکر خود در نظر میگیرد و موارد بیشماری که با وجود احساس بد، اتفاقی نیفتاده است را نادیده میگیرد. مانند: فرد پس از آنکه تصادف میکند با خود میگوید: «من دلم رضایت نداشت که به این سفر بروم»، در حالیکه این فرد چنان اضطراب دارد که برای انجام هر کاری تردید دارد.
این نوع خطای شناختی را در افراد افسرده بیشتر میتوان مشاهده کرد. فرد افسرده همواره احساس غم میکند و بر اساس این احساس خود، یقین میکند که هیچ چیز درست نخواهد شد و موفقیتی بهدست نخواهد آورد.
فکر جایگزین: از دوستان مورد اطمینان خودم سوال میکنم که آیا آنها نیز اینگونه فکر میکنند؟ به خودم یادآوری میکنم که این تنها احساس من است و هیچ دلیلی بر درست بودن آن ندارم. در گذشته نیز بارها احساسات من به تحقق نپیوسته است.
فرد انتظار دارد که اوضاع و شرایط بهگونهای پیش برود که او میخواهد و دیگران بهگونهای رفتار کنند که او انتظار دارد.
چرا فلان فرد جلوی پای من بلند نشد؟ (باید بلند میشد)، چرا فلانی با من با احترام رفتار نکرد؟ من که به او محبت زیادی کردم (چون من محبت زیادی کردم، او باید به من احترام میگذاشت). در حالیکه باید دانست این بایدها و قوانین ذهن فرد است که با دنیای واقعی مطابقت ندارد. در دنیای واقعی لزوماً به کسی که محبت میکنیم، با احترام رفتار نمیکند.
باید اندیشی وقتی در مورد دیگران باشد، باعث خشم فرد میشود و اگر درباره خود فرد باشد، باعث اضطراب میشود. باید تمام نمراتم عالی شود، نباید هنگام پیانو زدن اشتباه کنم، باید به نحوی رفتار کنم که دیگران من را تأیید کنند. در باید اندیشی فرد این باید و نبایدها را بدون در نظر گرفتن شرایط مکان و زمان در همه موقعیتها اعمال میکند. فردی که در ذهن خود باید «من باید در امتحان ۲۰ شوم» دارد، در نظر نمیگیرد که امتحان چه مقدار دشوار بوده است و یا آنکه او روز قبل آن مریض شده است و او نهایت تلاشش را کرده است.
با در نظر گرفتن تمامی موارد ذکر شده و پیدا کردن افکار غلط فرد میتواند دارای تفکراتی کارامدتر شود که با حقایق دنیا بیشتر مناسبت دارد و در نتیجه بهدلیل واقعیتر دیدن دنیا اضطراب در او کاهش یافته و از بین میرود.
۱. برنز، دیوید (۱۳۹۲). وقتی اضطراب حمله میکند. مترجم: مهدی قرچهداغی. نشر ذهنآویز.
۲. جی بورن، ادموند (۱۳۹۳). تمرینات عملی برای درمان اضطراب و فوبیا. مترجم: مهدی قرچهداغی. نشر آسیم.
۳. سی وارد، برایان لوک (۱۳۸۸). مدیریت استرس. مترجم: مهدی قرچهداغی. نشر پیکان.
برچسب : نویسنده : aliamirasjodia بازدید : 120